زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

خاکستر

کبریت یا فندک
برگ یا بهمن
انگشتانم به خواب سیگار رفته است ؛ نه سوراخ سد
و تو ... تو که پاکتر از منی!
بارش مداوم سرب میان ریه هایت سبب می شود
تا هر روز شاهد عفونت عرفان خود باشی
بیا و در یک پک شریک شو تا پر شویم از حس سرگیجه ی هر ارتفاع
و غرق شویم در هاله ی از دود و بلند بخندیم و بگوییم:
گور بابای هر چی بال زدنه
وقتی حتی پرواز هم دچار می شود ؛ خاطرت را خالی کن از هر چه به خاطر سپردن است
و بگذار دیگران با سیگارها ی نیمه سوخته و نیمه های سوخته یشان بال بال بزنند
بی آنکه بدانند خاکستر نشینند.

انصاف

یکی می گفت:
فـ احـ شه نیمی از مبلغ دریافتی را باز گرداند و گفت:
روا نیست بخاطر لذتی که خود نیز می برم پولی دریافت کنم!

فقط شاید!

چقدر حال کردم با این نوشته!

روی دیوار فیس بوک یه فـ احـ شـ ه نوشته شده بود:


ف احـ شـ ه...

ببین چقدر طرفدار داری؟ این همه آدم دارن واسه تو نظر میدن... شاید که آدم شی!

احساس

آنقدر مرا سرد کرد از خودش...
از عشق...
از اعتماد...
که حالا به جاى دلبستن یخ بسته ام!!!
آهاااااااااااااااااااى!!!!
روى احساسم پا نگذارید....
لیز میخورید!

دار

سر سطر بنویس:
پسران کراک و تریاک
دختران شیشه و هرزگی
مادران دق مرگی

پدران سگدو برای نان

بنویس...
بابا نای نان دادن ندارد
بابا کار ندارد
بنویس:

بابا سهمیه ای برای استخدام ندارد

بنویس تلاش بی ثمر
آن مرد با الگانس آمد
آن مرد باطوم دارد
باطوم درد دارد
درد من برای آن مرد حال دارد
ببخشید بنویس درد من برای آن مرد نان دارد
صاحب خانه بابا را جواب کرد
حاج رحیم برای چندمین بار به حج میرود
بابا پول قبض آب ندارد
نقطه سر سطر بنویس در انتها:

بابا دارد دارش را میسازد.

موضوع جدید

به یه موضوع جدید هم دوست دارم تو وبلاگم بپردازم

فقط خواهشی که دارم نه بد فکر کنید و نه . . .

امیدوارمم که فـ یـ لـ تر نشم!

اما می نویسم!

دیر شد

اوه اوه انقد خسته بودم از اداره اومدم تا الان خواب بودم

اصلا یادم رفته بود فیلمی که گرفتمو باید ببرم بدم کلوپ

اه کی حوصله داره بره!

آفیش

دیشب تا دیر وقت بیدار بودم تازه از خواب پا شدم!

ساعت 11 آفیش دارم باید برم اداره

حسش هست؟

نیست؟

بیخیال باید رفت دیگه!

به قول مدیر گرامی رو آنتن که نمیشه برفک فرستاد

بانو جان!

ااااامشبم؟؟؟؟؟!!! :دی

بانو جان میگم این شب نشینی های ما جکی شده ها!

انصافا دیگه خندم گرفته . . .


رکورد

یه نکته!

اینجا صرقا جهت دل خودمه

حالا بیننده داشته باشه یا نه ؛ نظر بدن یا ندن فرقی نداره

اما اینو میدونم در اینده ای نه چندان دور این وبلاگ رکورد گوگلو میزنه:دی

دادا مشهدی

وای الان دادا مشهدی زنگ زده بود

حسین یار احمد عزیزم

یکی از بهترین و قدیمی ترین دوستهای نتیم

انصافا کمپوته معرفته 

ماهی چند بار زنگ میزنه اما من یه بارم تا حالا زنگ نزدم

نمیدونم چه حسیه اما یه ایمان قلبی به پاک بودنش دارم!

حسین عاشق صداتم هستم:دی

زنگ

وای امروز چقدر این تلفن خونه ما زنگ میخوره!

دنیا چه خبره

خیلی وقته اخبار شبکه یک رو نگاه نکردم برم امروز نگاه کنم ببینم دنیا چه خبره! :دی

اجبار

الان یه شماره ناشناس اسمس داده:

فیس بوک نشون داد که تو جامعه چند درصد حجابو از روی اجبار قبول دارند نه از اعتقاد

چی بگم والا!

به سمت خدا

یکی از برنامه های مورد علاقه ام برنامه به سمت خداست

تو کارشناسای این برنامه حاج آقای عالی رو ویژه دوست دارم

واقعا بحث هاش عالیه!

ایشالله همه عوامل این برنامه همیشه موفق باشن و سلامت

و بقول آقای شریعتی مجری برنامه ؛ باغ ایمانتون آباد

برف

برفی سنگین نشست!
درختی زیبا شد،

درختی شکست.


مال شماست

دیگه نمیگم گشتم نبود .نگرد نیست!

بذار بگم:

گشتم اتفاقآ بود! فقط مال ما نبود!

شما بگرد! لابد مال شماست.

دنیای مجازی

روزی با عجله و اشتهای فراوان به یک رستوران رفتم.
مدتها بود می خواستم برای سیاحت از مکانهای دیدنی به سفر بروم. در رستوران محل دنجی را انتخاب کردم، چون می خواستم از این فرصت استفاده کنم تا غذایی بخورم و برای آن سفر برنامه ریزی کنم.
فیله ماهی آزاد با کره ، سالاد و آب پرتقال سفارش دادم.

در انتهای لیست نوشته شده بود: غذای رژیمی می خورید؟ ... نه
نوت بوکم را باز کردم که صدایی از پشت سر مرا متوجه خود کرد:
-
عمو... میشه کمی پول به من بدی؟
فقط اونقدری که بتونم نون بخرم
-
نه کوچولو ، پول زیادی همراهم نیست.
-
باشه برات می خرم
صندوق پست الکترونیکی من پُر از ایمیل بود. از خواندن شعرها، پیامهای زیبا و همچنین جوک های خنده دار به کلی از خود بی خود شده بودم.

صدای موسیقی یادآور روزهای خوشی بود که در لندن سپری کرده بودم.
عمو .... میشه بگی کره و پنیر هم بیارن؟
آه یادم افتاد که اون کوچولو پیش من نشسته

-باشه ولی اجازه بده بعد به کارم برسم من خیلی گرفتارم. خُب؟

غذای من رسید. . . .

غذای پسرک را سفارش دادم ، گارسون پرسید که اگر او مزاحم است ، بیرونش کند.

وجدانم مرا منع می کرد. گفتم نه مشکلی نیست بذار بمونه.

برایش نان و یک غذای خوش مزه بیارید.

پسرک روبروی من نشست.
-
عمو ... چیکار می کنی؟
-
ایمیل هام رو می خونم.
-
ایمیل چیه؟
-
پیام های الکترونیکی که مردم از طریق اینترنت می فرستن.
متوجه شدم که چیزی نفهمیده. برای اینکه دوباره سئوالی نپرسد گفتم:
-
اون فقط یک نامه است که با اینترنت فرستاده شده
-
عمو ... تو اینترنت داری؟
-
بله در دنیای امروز خیلی ضروریه
-
اینترنت چیه عمو؟
-
اینترنت جائیه که با کامپیوتر میشه خیلی چیزها رو دید و شنید. اخبار، موسیقی، ملاقات با مردم، خواندن و نوشتن، رویاها، کار و یادگیری. همه این ها وجود دارن ولی در یک دنیای مجازی.
-
مجازی یعنی چی عمو؟
تصمیم گرفتم جوابی ساده و خالی از ابهام بدهم تا بتوانم غذایم را با آسایش بخورم.
-
دنیای مجازی جائیه که در اون نمیشه چیزی رو لمس کرد  ولی هر چی که
دوست داریم اونجا هست.

رویاهامون رو اونجا ساختیم و شکل دنیا رو  اونطوری که دوست داریم عوض کردیم.
-
چه عالی. دوستش دارم.
-
کوچولو فهمیدی مجازی چیه؟
-
آره عمو. من توی همین دنیای مجازی زندگی می کنم!
-
مگه تو کامپیوتر داری؟

-نه ولی دنیای منم مثل اونه ... مجازی!

-مادرم تمام روز از خونه بیرونه. دیر برمی گرده و اغلب اونو نمی بینیم.
-
وقتی برادر کوچیکم از گرسنگی گریه می کنه، با هم آب رو به جای سوپ می خوریم
-
خواهر بزرگترم هر روز میره بیرون. میگن تن فروشی میکنه اما من نمیفهمم چون وقتی برمی گرده می بینم که هنوزم هم بدن داره!
-
و من همیشه پیش خودم همة خانواده رو توی خونه دور هم تصور می کنم.
-یه عالمه غذا، یه عالمه اسباب بازی و من به مدرسه میرم تا یه روز دکتر بزرگی بشم.
-
پدرم سالهاست که زندانه
-
مگه مجازی همین نیست عمو؟

قبل از آنکه اشکهایم روی صفحه کلید بچکد، نوت بوکم را بستم.
صبر کردم تا بچه غذایش را که حریصانه می بلعید، تمام کند. پول غذا را پرداختم.

من آن روز یکی از زیباترین و خالصانه ترین لبخندهای زندگیم را همراه با این جمله پاداش گرفتم:
-
ممنونم عمو ، تو معلم خوبی هستی.

آنجا، در آن لحظه، من بزرگترین آزمون بی خردی مجازی را گذراندم.

ما هر روز را در حالی سپری می کنیم که از درک محاصره شدن وقایع بی رحم زندگی
توسط حقیقت ها ، عاجزیم.


برگرفته از: فیس بوک - فقر در ایران

کمک

دستهایی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به اسمان دعا می کنند.

یادمون باشه نیاز مندا فراموش نشن!

مریض

مریض که شاخ و دم نداره