رفتی؟
به سلامت!
من خدا نیستم بگویم: صد بار اگر توبه شکستی باز آی!
آنکه رفت به حرمت آنچه با خود برد حق بازگشت ندارد!
رفتنت مردانه نبود . . . لااقل مرد باش برنگرد!
خط زدن بر من پایان من نیست!
آغاز بی لیاقتی توست!
می وزد،می کَنَد درختان را،این بهار است یا زمستان است؟
بعد می بارد آرام آرام،شاید از کرده اش پشیمان است!
پیشانی ات سیاه مبادا به ننگ ها
ای ماه ! ای مراد تمام پلنگ ها !
این برکه ها برای تو بسیار کوچک اند
جای تو نیست سینه ی این چشم تنگ ها
آراسته ست ظاهر رنگین کمان ولی
چون ابرها حذر کن از این چند رنگ ها
یک روز تو در اوجی و یک روز دیگری
دنیا دهن کجی ست به الاکلنگ ها
من چند روز پیش دلی را شکسته ام
من را به رسمیت بشناسید سنگ ها!
دستهایم را تا ابرها بالا برده ای
و ابرها را تا چشمهایم پایین
عشق را در کجای دلم .....
پنهان کرده ای که:
هیچ دستی به آن نمیرسد
من تعجب می کنم
چطور روز
روشن
دو هیدروژن
با یک
اکسیژن؛ ترکیب می شوند
و آب از آب
تکان نمی خورد!
اکبر اکسیر
آخر چه کار داری با آسمان آبی
بانوی من تو
وقتی دریای غرق آبی
با موی لخت و
تیره، چشم خمار و خیره
تلفیقی از دو
چیزی، آبادی و خرابی
مثل شراب ها
نه، بانوی من تو در من
سرگیجه های
بعد از نوشیدن شرابی
آن روزی ها
چه بودی، این روز ها چه هستی
آن روز ها درختی، این روز ها طنابی
امیر ارجینی
می بارد باران
می لغزد بر
جاده قطره
لج بازی می
کند ترمز با ایستادن
اتفاق می
افتد
بدنام می شود
تقدیر
برادر . . .
با من سخن تو در میان آوردند
گلبرگ بهار در خزان آوردند
خاموش ترین سکوت صحراها را
با نام تو باز در فغان آوردند