زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

به امید خدا

فردا آخرین امتحانمه . . .

سخته به نظرم!

ایشالله خیر باشه . . .

آخیش

آخیش خدایا شکرت

اینم از این امتحانم

3 تا دیگه مونده

فردا دوتا امتحان دارم!

بی تا بی عقل

خدایا خوت بهش کمک کن عاقلانه قدم بر داره!

دلم به معصومیتش می سوزه

آخه خدایا چرا یه نفر باید انقدر . . . باشه؟

خداااااااااااااا . . .

نزار بشه من!

وای

وای . . .

چه روزی بود!

خدا این سه روزم به خیر بگذرونه . . .

امتحان

انگار نه انگار من فردا ساعت 8:30 امتحان دارم!

عجبا!!!

خب یکی منو دعوا کنه:دی

برم سر درس و مقش یکم!

هرره!

امتحان قبلیم مدیریت و ویراستاری در خبر بود!

استاد مجاز کرده بود روزنامه ببریم سر جلسه امتحان!

تا برگه هارو دادن من بعد خوندن سوالا روزنامه رو باز کردم و شروع کردم گشتن دنبال تیترای درسی!

یه نگاه کردم دیدم بغل دستیم چشاش شده 4 تا

یهو با تعجب گفت:

آقا مگه شما امتحان نداری؟

سالن ترکید!

همنوع دوستی!

دانشگاه جکی داریمااااااااااا . . .

طرف دستش شکسته اومده سر جلسه این میگه مراقب براش مینویسه:دی

اطلاعیه

توجه                                               توجه 


به مناسبت فرا رسیدن ایام غمبار امتحانات این وبلاگ تا تاریخ 13 بهمن ماه 1390 ه.خورشیدی در مرخصی به سر می برد و حدودا "نیمه تعطیل" خواهد بود.

لذا از شما نوگلهای خندان باغ آفرینش خواهشمند است که فراموشمان نفرمایید و ما را از خاطر انورتان نزدایید.


کمترین سعید

دیرم شد

احساس میکنم دیرم داره میشه

ساعت 10 کلاس دارم تازه استاد میخواد نمره میان ترم هفته قبلم اعلام کنه

من که 5 از 5 میگیرممممممم:دی

من رفتم دانشگاه تا 17