زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

موضوع جدید!

حرف دل یک مرد را یا مرد می فهمد یا دود سیگارش . . .

سلام ؛ صبح بخیر

بعد مدتها یه حس قشنگ اومده به سراغم و از همینجا ؛ از همین اداره ؛ در این صبح بهاری بهتون میگم: 

سلام ؛ صبحتون بخیر

من می خوام برگردم به کودکی!

تا کجا من اومدم ؟!

چطوری برگردم ؟!

چه درازه سایه م

چه کبودِ پاهام

من کجا خوابم برد ؟

یه چیزی دستم بود

کجا از دستم رفت ؟!


من می خوام برگردم به کودکی

قول میدم که از خونه پامو بیرون نذارم

سایه مو دنبال نکنم ...


-- نمی شه !

:: می شه

-- نمی شه !

:: می شه

-- نمی شه ، کفش برگشت برامون کوچیکه

:: پابرهنه نمی شه برگردم ؟!

-- پل برگشت توان وزن ما رو نداره ،

برگشتن ممکن نیست

:: برای گذشتن از نا ممکن کیو باید ببینم ؟

-- رویا رو

:: رویا رو ؟!

رویا رو کجا زیارت بکنم ؟

-- در عالم خواب

:: خواب به چشمام نمی یاد

-- بشمار ،

تا سی بشمار ؛

1 و 2

:: 1 و 2

-- 3 و 4

:: 3 و 4

-- 5 و 6

:: 5 و 6

-- 7 و 8

:: 7 و 8

-- 9 و 10

:: 9 و 10

...


من کجا خوابم برد ؟!

من کجا خوابم برد ؟!

من می خوام برگردم به کودکی ! ...

که می خواستی برگردی به کودکی؟
آره، خب، پشت سوال
کی تا حالا برگشته به کودکیش؟
کی؟ کجا؟
کی؟ کجا؟
می خواستم، میخواستم اما مقدورم نشد
باید مقدورم بشه
آه!

من!
من باید برگردم،
تا تو قبرستون ده، غش غش ریسه برم
به سگ از شدت ذوق، سنگ کوچیک بزنم
توی باغ خودمون انار دزدی بخورم
وقتی که هوای حلوا کردم با خدا حرف بزنم
آخه!
تنها من می دونم شونه چوبی خواهرم کجا افتاده
کلید کهنه صندوق عجائب، لای دستمال کدوم پیرزنی پنهونه
راز خاموشی فانوس کجاست؟
گناه پای شل گاو سیاه گردن کیست
چه گلی را اگر پرپر بکنی شیر بزت می خشکه،
من باید برگردم تا به مادرم بگم، من بودم که اون شب،
شیربرنج سحریتو خوردم
من بودم، من بودم که اون شب شیربرنج سحریتو خوردم.
تا به بابا بگم، باشه باشه، نمی خواد کولم کنی!
گندوما رو تو ببر، من به دنبالت می آم
قول می دم که نشینم خونه بسازم با ریگ
دنبال مارمولکا، نرم تا اون ور کوه!
من می خوام برگردم به کودکی!

 

                                                                "حسین پناهی"

 

یاد

همه چی از یاد آدم می ره
مگه یادش که همیشه یادشه . . .

مرد!

مرد بغض نمیکند ...
مرد گریه نمیکند ...
مرد نمی شِکند ...
فقـــــط سیگاری روشن میکند ؛
و آرام و بی صدا لابلای دود و شعر میمیـــــــرد

مرد!

مرد بغض نمیکند ...
مرد گریه نمیکند ...
مرد نمی شِکند ...
فقـــــط سیگاری روشن میکند ؛
و آرام و بی صدا لابلای دود و شعر میمیـــــــرد

سوختن

با سیگاری زیر لب
خانه را بدنبال فندکی زیرو رو میکنی
فنجان چایی را می‌بینی
که لب‌های دختری که تو را ترک کرد،
آن را لک کرده‌است...
و بوی تلخ سوختن ِ فیلتر زیر دماغ ات

مهربان

دوورتر بایست!
مهربان که می‌شوی
بیش‌‌تر دلم تنگ می‌شود.

رضا کاظمی

کمی امروزی

حمام بودم
خواب بودم
استخر بودم
سایلنت بود
شارژ نداشت
بابام تو اتاقم بود!

لطفا"

اگر قصد ماندگاری ندارید ، یادگاری هم نگذارید! لطفا"