چنان احساس رخوت میکنم که اگر بزارن هفت شبانه روز می خوابم!
حالا شاید بخندین!
و با این جمله استاد شریعتی ؛ چنان قوتی میگیرم که میتونم هفت شبانه رو بی هیچ استراحتی فعالیت کنم!
زندگی خویش را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت . . .
حس خوب گوش کردن تصنیف عطر خاطره ها از حسین بخیاری و خوانده کتاب بار دیگر ، شهری که دوست میداشتم - نادر ابراهیمی
تازه از خواب بیدار شدم یه جوریم!
دلم هوای سرودهای انقلابی مدرسه رو کرده!
زنگ تفریح که در می اومدیم میزاشتن تا زمانی که بریم سرکلاس . . .
تنها حالی هم که شامل همه بچه ها میشد تعطیل شدن دو ساعت آخر بود که می رفتیم برای دیدن نمایش!
یادش بخیر . . .
اه اه اه
این همدانیا چقدر نجس و پیس رانندگی میکنن!
حالم دیگه داره بهم میخوره!
دریغ از یه استانبول شعور و ادب!
ماه صفر هم تموم شد . . .
پیراهن صورتیمو که دوست دارم پوشیدم امروز ؛ دلم براش تنگ شده بود
خداحافظ پیراهن سیاه ارباب . . .
ممکنه امروز از این لحظه به بعد تا فردا عصر نتونم بنویسم
سرم بسیار شلوغه
الان که باید برم اداره تکلیف این ناگرا رو مشخص کنم
شب که خونه حاج دایی نذری هست
بعدش تا صبح خونه آجیم باید حلیم بهم بزنیم
و فردا هم که ناهار خاله اینا نذری دارن باید همشونم اگر لایق باشم کمک کنم
ایشالله نذر همشون قبول باشه
ایام تسلیت و التماس دعا این روزهای عزیز
کمترین سعید
یا علی