زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

اکثرا

اینجا جایی ست که قلب بعضی ها زیر نافشان ست !!!

جسارت

جسارت می خواهد ، . . .
نزدیک شدن به دورترین افکار زنی ، . . .
که روزها " مردانه " با زندگی می جنگد اما شب ها ، . . .
بالش اش ازهق هق های " زنانه " خیس است !!!
آری !

جسارت می خواهد ...

این روزها

این روزها
تمام زندگی آدم ها دارد بو می گیرد
بوی گند ِ دل بستگی های پنهانی!

نیاز به عنوان ندارد

حرف ما آلت مردانه یا نیاز زنانه نیست ، جنگ ما افکار عورت گونه است .

بترس!

وحشت کـنید وقتی پیشنهاد دوستی ها زیــــاد می شود !
مرز خوب بودن و هرزگی بسیـار باریکـــــ است !

مال خودت

هر کجا هستی باش
به درک
پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین
مال خودت   . . .
اصن خاک تو سرت . . .

دل بی آبرو

دروغ نمیگم
بذار این بار بگم
دلم هوست رو کــــرده
خودمــونیم عجب دل بی آبرویی دارم . . .


-  کاراکتری پشتش نیست!

پکی دیگر

شبیه کسی شدم که پشت دود سیگارش با خودش میگه:
باید ترک کنم!
سیاست را،
مشروب را،
استمنا را،
سیگار را٬
خانه را٬
تو را،
زندگی را٬
و باز پکی دیگر...

احمق

نه قهوه ی تلخ
و نه پیکهای مکرر
نه یک رابطه نامشروع پر از هیجان
احمق
یک جرعه صدایت
کافی ست

مزرعه

تمام مزرعه را مترسکها خوردند ؛ بیچاره کلاغها که زیر بار تهمت سیاه شدند!

کلبه روستایی

طرف دلش خوشه دخترش دیار غربت داره درس می خونه

هه!

برخی ها


امیدوارم بعضی از کارفرمایان بفهمند کسی که دنبال کار میگرده میخواد با شرافت زندگی کنه، نمیخواد تن فروشی کنه...

آرام

آرام
بی بهانه
لخت تو میشوم

برخی ها

چه جرم بزرگی است تأهل برای برخی ها . . .
که به حرمت تن ؛ ذهن را فاحشه می کند!

هرزه

تــــوِ لعنتـــی مـــرا معتــــاد کردی
به دوست داشتن به عشق . . .
بعد از تو هم نتوانستم ترک کنم
و دائـــــــم دنبال کسی میگردم که بتواند جـــای تو را بگیرد
امــــا پیدایش نمیکنم!
و همیـــــن گشتنـــهــــاست که مـــرا به هـــــرزه تبدیل کرده

خاکستر

کبریت یا فندک
برگ یا بهمن
انگشتانم به خواب سیگار رفته است ؛ نه سوراخ سد
و تو ... تو که پاکتر از منی!
بارش مداوم سرب میان ریه هایت سبب می شود
تا هر روز شاهد عفونت عرفان خود باشی
بیا و در یک پک شریک شو تا پر شویم از حس سرگیجه ی هر ارتفاع
و غرق شویم در هاله ی از دود و بلند بخندیم و بگوییم:
گور بابای هر چی بال زدنه
وقتی حتی پرواز هم دچار می شود ؛ خاطرت را خالی کن از هر چه به خاطر سپردن است
و بگذار دیگران با سیگارها ی نیمه سوخته و نیمه های سوخته یشان بال بال بزنند
بی آنکه بدانند خاکستر نشینند.

انصاف

یکی می گفت:
فـ احـ شه نیمی از مبلغ دریافتی را باز گرداند و گفت:
روا نیست بخاطر لذتی که خود نیز می برم پولی دریافت کنم!

فقط شاید!

چقدر حال کردم با این نوشته!

روی دیوار فیس بوک یه فـ احـ شـ ه نوشته شده بود:


ف احـ شـ ه...

ببین چقدر طرفدار داری؟ این همه آدم دارن واسه تو نظر میدن... شاید که آدم شی!

احساس

آنقدر مرا سرد کرد از خودش...
از عشق...
از اعتماد...
که حالا به جاى دلبستن یخ بسته ام!!!
آهاااااااااااااااااااى!!!!
روى احساسم پا نگذارید....
لیز میخورید!

موضوع جدید

به یه موضوع جدید هم دوست دارم تو وبلاگم بپردازم

فقط خواهشی که دارم نه بد فکر کنید و نه . . .

امیدوارمم که فـ یـ لـ تر نشم!

اما می نویسم!