زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

لعنت به شب

دیشب چه شبی بود خدایا؟؟؟

نظرات 5 + ارسال نظر
فرشته 1390/10/29 ساعت 12:36

امیر 1390/10/29 ساعت 13:40 http://pws.blogsky.com

چی شد مگه؟
نه باغ میای نه درس میخونی؟ اینجوری قبول نمی شی ها!

حالا مگه دیشب چه خبر بود؟ یعنی با من بودن اینقدر واست سخته؟ خب از این بعد روزا می بینمت !!!

شبی با او سحر کردن به عمر جاودان ارزد و ...
یا
شبی مرا تنگ در آغوش گیر تا سحرگه ز کنارت جوان برخیزم
.
.
.

دست شما درد نکنه امیر جان دیگه!
چوب کاری کن!
مهندس هرکی که ندونه تو خودت میدونی چقدر دوست دارم!

[ بدون نام ] 1390/10/30 ساعت 15:28

الان احساس میکنم عقده های دلم خالی شد
آخیـــــــــــــــــــــــــــــــــش #:-s

واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
دیوانه عاشقتم
عاااااااااشقتم
عاشقتم میفهمی؟

مهتاب... 1390/10/30 ساعت 19:19

از کجا فهمیدی منم
نمیخواستم معلوم بشه من اینقد خلم

:دی

امیر 1390/11/05 ساعت 14:25 http://pws.blogsky.com

سلام سعید جون
اینجا فرشته خانم و مهتاب خانم ، کامنت گذاشتن... من هم نفهمیدم اینجا نباید بیام، سر زده اومدم و یهو ، غافل از همه جا ، بدو حتی یک یا الله ، نظر دادم...
آقا یه تابلو بزن واسه مشتریات با این عنوان "ورود آقایان ممنوع" !

خوش باشی

خب اینا آجیام هستن توام که دادشم!
پس در نتیجه توام داداش اونا میشی و محرم!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد