وارد
آسانسور شدیم
هردو تنها
به هم نگاه کردیم و این همه
چیز بود!
دو زندگی
یک دقیقه
سرشاری سعادت
طبقهی پنجم او بیرون رفت
و من به بالا رفتن ادامه دادم
میدانستم که دیگر او را
نخواهم دید
که دیداری بود یک بار و برای
همیشه
که به دنبالش اگر میرفتم مردی
مرده بودم در ردپاهای او
و به سوی من اگر برمیگشت
تنها در جهان دیگر ممکن بود.
ولادیمیر هولان
ترجمه : محسن عمادی
وای خدا کلی از خوندنش لذت بردم... مرسی
:دی