زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

عجبا

از دختره میپرسم: حالت چطوره ؟
میگه:میجی یوجی !!
اولش فکر کردم داره چینی ژاپنی حرف میزنه
نگو منظورش این بوده: مرسی ، تو چی . . . !

:-j

نظرات 5 + ارسال نظر
شوهر جان 1390/11/23 ساعت 14:32 http://pws.blogsky.com

خیلی باحال بود...شد ورد زبونم میجی یوجی !!

شوهرجان 1390/11/23 ساعت 15:48 http://pws.blogsky.com

شاعری وام گرفت
شعرش آرام گرفت

meji, U ji

دمت گرم سعید جون...

کـــاری خواهم کــرد
"مـــــاه"
همیشــه پشــت ابــر بمــاند!!

شوهرجان 1390/11/23 ساعت 15:52 http://pws.blogsky.com

سعید جان یه امار بگیر ببین این بابا راست میگه یا نه؟
http://bo2downloadkon.blogsky.com/1390/11/23/post-115/

نه بابا دروغه

مهتاب... 1390/11/23 ساعت 18:56

=)))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
وای خدا ترکیدم از خنده
اه اه انقد بدم میاد از این مدل حرف زدن
یعنی چی کلِ زبان فارسی رو دیگه داریم ( قابل توجه هممون) به گند میکشیم

مهتاب... 1390/11/23 ساعت 19:24

«وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله»
می‌گویند پسری در خانه خیلی شلوغ‌ کاری کرده بود. همه‌ی اوضاع را به هم ریخته بود.وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد. پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت.
پسر دید امروز اوضاع خیلی وخیم است، همه‌ی درها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد! خودش را به سینه‌ی پدر چسباند. شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.
شما هم هر وقت دیدید اوضاع غیر قابل کنترل است به سوی خدا فرار کنید.
البته ربطی به این مطلب نداشت ولی خیلی زیبا بود دلم نیومد نخونیش


من هم بغل خدا هم بغل تو هم نباتیو دارم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد