زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

عاشق

دندانپزشک آخرین دندانِ گرگ را کشید
نگاهی به صورت گرگ انداخت و پوزخندی زد ... !گرگ زیر لب گفت : بخند ...اینست عاقبتِ گرگی که عاشق گوسفندی شده باشد ...

نظرات 3 + ارسال نظر
شوهرجان 1391/01/26 ساعت 09:10 http://pws.blogsky.com



واقعن ؟!!!!
اصن میشه چنین چیزی؟ آقا داریم گرگی که عاشق گوسفند بشه؟!!

آره

شوهرجان 1391/01/27 ساعت 14:41 http://pws.blogsky.com

حکایت شیری که عاشق آهو شد


شیر نری دلباخته ی آهوی ماده شد.
شیر نگران معشوق بود و میترسید بوسیله حیوانات دیگر دریده شود.از دور مواظبش بود…
پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست،شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد. دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، ...
گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.
با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.
و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد…
نتیجه اخلاقی : هیچ وقت به امید معشوقتون نباشید!
و در دنیا رو سه چیز حساب نکنید اولی خوشگلی تون دومی معشوقتون و سومی را یادم رفت. اها اینکه تو یاد کسی بمونید وقتی لازمه .

من خودم اون آهو خوشمزهه هستم... و می بینی که هنوز هم هستم. یعنی اینا قصه س. تو کار خودتو بکن . بالام جان

واییییییییییییییییییییییییی :دی
وای دلم خدا
خدا وکیلی خستگیم در اومد
وای
ایول

شوهرجان 1391/01/28 ساعت 17:47 http://pws.blogsky.com

پایانی برای قصه نیست...
چرا که نه گوسفندان عاقل میشوند ، و نه گرگها سیر !

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد